بسیارى از آنچه که در باب نسخ ذکر کردیم نقل از کتاب منقول الرضا است که آن را یکى از ربانیّون و احبار بزرگ بنى اسرائیل که در سال 1228 ه به دین اسلام مشرق گشت و به میرزا محمّد رضا موسوم شد تألیف کرده است و این مرد از تورات و کتب انبیا و احادیث و تواریخ و تفاسیر ایشان آگاه بود، و أدله اى که بزرگان آنها مانند هارم بام و ربى اسحاق ابرنبال و غیر ایشان بر ابدیت احکام تورات نوشتند بدلائل معقول ردّ کرده است، و چون این عالم بزرگ مسلمان شد جماعت بسیار از امّت موسى(ع) که بوى وثوق داشتند اسلام پذیرفتند و احفاد آنها در طهران و سایر شهرها معروف و غالبا بازرگان امین و مسلمان و متدینند وفّقهم اللّه تعالى.
عقیده یهود به مسیح موعود
باید دانست که بنى اسرائیل پس از رحلت حضرت موسى(ع) به زمین فلسطین رفتند و آن وقت پادشاهى نداشتند یوشع بن نون آنان را به آن زمین برد و بیشتر احکام ایشان قربانى است و براى هر چیز باید حیوانى قربان کنند؛ گاو و گوسفند یا مرغ و یا کبوتر، حتى براى پاک شدن حیض و نفاس و جنابت. و قربانى هم انواعى دارد و باید در حضور کاهنى از فرزندان هارون انجام گیرد و در مذبح مخصوص در زمین مقدّس باشد و بى قربانى از حیض و جنابت پاک نمیشوند و فرزندشان ناپاک زاده میماند.
و تا زمان طالوت پادشاه نداشتند، فقها میان ایشان حکم میکردند و عبادتگاهشان خیمه بود، ذبح و قربانى در خیمه میکردند تا طالوت را به پادشاهى برگزیدند و ملک از او به حضرت داود و سلیمان(ع)رسید و بیت المقدّس را بنا کردند و سلطنت در اولاد داود به ارث ماند و تجمل ملوکانه میان آنها معمول گشت و اولاد سلیمان احکام تورات ترک کردند و پیغمبران خدا را میکشتند و نصایح نیکان را نمیپذیرفتند و بت پرستى میان آنها رواج یافت، خداوند بر آنها غضب کرد و بخت نصر بر آنها مسلّط گشت و بیت المقدّس را خراب کرد و بنى اسرائیل را به اسیرى به بابل برد، جلاى بابل هفتاد سال طول کشید تا توبه کردند و کورش پادشاه هخامنشى، ملک بابل را از اولاد بخت نصر گرفت و بنى اسرائیل را به فلسطین بازگردانید و بیت المقدّس را بار دوم ساختند و بأحکام تورات عمل کردند و دیگر بت نپرستیدند و یک نفر از اولاد داود(ع) موسوم به زروبابل بر ایشان پادشاه شد و تا زمان حضرت عیسى همچنان خود آنها حکومت میکردند و این آبادى دوم بیت المقدّس است و چون به حضرت مسیح ایمان نیاوردند باز خدا بر آنها غضب کرده تیطوس رومیرا بر آنها مسلّط گردانید که بار دیگر بیت المقدس را خراب و یهود را پراکنده ساخت چنانکه هنوز هم پراکنده اند و خداوند در قرآن کریم سوره بنى اسرائیل: آیه 5 به این دو آبادى و خرابى اشارت فرموده است: (و قضینا إلى بنى اسرائیل فى الکتاب لتفسدنَّ فى الارض مرّتین و لتعلنّ علوّا کبیرا).
و در تورات هم در سفر تثنیه از آیه هیجدهم باب 39 بدان اشاره کرده است.
و باز یهود منتظرند بار سیّم بیت المقدّس آباد گردد و باز پادشاهى از نسل داود(ع) ظاهر شود و آنها را باز گرداند و او را ماشیح گویند یعنى: مسیح، امّا کتب آنها و انبیاى ایشان وعده به آبادانى سیم آن طور که آنها میخواهند نداده اند بلکه در سفر لویان(26:44) وعده فرموده است به احترام انبیا و صلحاى سابق، آنها را نابود نکند و با آنکه در زمین دشمنان ساکنند عهد خود را با آنها به انجام رساند همین که خدا وعده فرمود به انجام رسید؛ زیرا که اقوام قدیم مانند فنیقیان و عمالقه و بابل و آشور مضمحل شدند اما یهود با کتاب و دینشان باقى هستند و این معجزات انبیاى بنى اسرائیل(ع) است چنانکه در سفر مثنى(28:46) گوید: براى تو و براى اولاد تو ابداً به جاى آیت و معجزه خواهد بود، امّا مسیح در زبان عبرى ماشیح به شین معجمه و فتح یأ است و آن استعارت از پادشاه است چون کسى را که در بنى اسرائیل به سلطنت بر میگزیدند کاهن او را به روغن مقدّس مسح میکرد، و آن تشریف پادشاهى بود مانند تاج بر سر نهادن و شمشیر بر کمر بستن، و هر پادشاه و بزرگى را مسیح میگفتند: چنانکه در لویان(4:3) بر کاهن و در کتاب اول شموئیل(12:3) بر شاول یعنى: طالوت اطلاق شده است و همچنین داود(ع) بلکه کورش پادشاه هخامنشى هم(در اشعیا 45) مسیح نامیده شده.
و پیغمبرانى در آبادى اول بیت المقدّس بودند اخبار از آمدن بخت نصر و خرابى اول دادند و خبر از آبادى دوم هم دادند و اینکه بنى اسرائیل از اکناف جهان به آنجا باز میگردند و همه این وقایع چنانکه پیغمبران خدا خبر داده بودند واقع شد و آن مسیح یعنى پادشاه موعود زر بابل بود از نسل حضرت داود(ع) بر آنها پادشاه شد همچنان مستقل بودند تا به عهد حضرت عیسى(ع) و آن اخبار انبیا همه به انجام رسید.
أمّا بنى اسرائیل به این قناعت ندارند چنانکه گفتیم و گویند: بار سیم هم باید بیت المقدّس آباد شود و شریعت موسى(ع) در آنجا مجرى گردد و یهود از اطراف عالم به آنجا بازگردند و ابدا تا قیامت آنجا بمانند و مسیح آن کسى است که این آبادى سوم را انجام دهد و شریعت حضرت موسى(ع) را تازه کند عیسویان تصدیق یهود میکنند که مسیح موعود باید از نسل حضرت داود باشد و معتقدند زر بابل مسیح موعود انبیا نبود بلکه عیسى بن مریم است از این جهت در عقاید ایشان تناقض لازم آید؛ زیرا که مسیح موعود یهود، به نصّ انبیاى عظام سلام اللّه علیهم اجمعین باید بیت المقدّس را آباد کند و یهودى ها را از اطراف جهان در آنجا فراهم آورد، امّا حضرت عیسى(ع) به عکس کرد؛ چون پس از ظهور او رومیها بیت المقدّس را خراب کردند و ششصد سال خراب بود تا عمر بن الخطاب آن را مسجد ساخت و رومیان بعد از حضرت عیسى(ع) یهود را پراکنده ساختند که هنوز هم پراکنده اند، پس آن علامت که پیغمبران براى مسیح موعود ذکر کردند در حضرت عیسى(ع) به عکس بود.
و حق این است که آن مسیح که یهود منتظرش بودند و انبیا خبر دادند که بیت المقدّس را آباد و یهود را فراهم میآورد او زر بابل است از نسل داود، و عیسى(ع) مسیح دیگرى است چون مسیح لقب هر پادشاه و هر بزرگى است اما نه آن مسیح است که انبیا گفتند بیت المقدّس را آباد میکند، بلکه مسیحى است که پادشاهى را از یهودا دور میگرداند؛ چنانکه در سفر تکوین(49:10) گوید: «عصاى سلطنت از یهوداه و 3 از میان پاهایش نخواهد کوچ نمود تا وقتى که بیاید شیلو که با او امتها جمع خواهند شد». و مفاد آیت این است که وقتى شیلو آمد سلطنت از یهودا گرفته میشود و امت ها(که در تورات به معنى غیر بنى اسرائیل است) با شیلو جمع خواهند شد و به حضرت عیسى ایمان خواهند آورد.
حضرت عیسى(ع) چنانکه در باب 22 انجیل متى از آیه 42 مسطور است منکر این بود که از نسل داود است و باید مسیح از نسل داود باشد و در حقیقت هم از نسل حضرت داود(ع) نبود چون پدر نداشت و نسبت در بنى اسرائیل از جانب پدر است چنانکه در اسلام هم کسى در نَسَب از بنى هاشم محسوب میگردد که از جانب پدر هاشمیباشد نه از جانب مادر، و حضرت مریم اگر از سبط یهوداه و از نسل حضرت داود بود متى ولوقا نسبت نامه براى یوسف نجار که گویند مریم نامزد او بود نمیساختند.
پس آن مسیح که بنى اسرائیل خبر دادند که از سبط یهوداه و نسب داودى میآید غیر از حضرت عیسى است. مرحوم مبرور میرزا محمّد رضا در کتاب منقول الرضا گوید: انبیاى بنى اسرائیل هرگز وعده ندادند پس از خرابى دویم بیت المقدّس، باز بنى اسرائیل بدان زمین باز گردند و شریعت موسى را در آنجا رواج دهند، بلکه گفتند: زمین شما را قى میکند و قى کرده را کسى دیگر نمیخورد.(184)
علّت اینکه یهود منتظر مسیح دیگر بودند آنست که یهود در بیت المقدّس ثانى استقلال دینى و تمدنى و سیاسى داخلى کامل داشتند امّا استقلال سیاسى مطلق نداشتند؛ تا دولت هخامنشى بر پاى بود تابع آنان بودند و چون اسکندر ملک از آنها گفت تحت فرمان اسکندر در آمدند؛ و پس از وى بطلمیوس مصرى بر آنها تسلّط یافت؛ و پس از آن رومیان حکومت میکردند و بنى اسرائیل در اجراى مراسم و عبادات خود آزاد بودند و قوانین مملکتى موافق شرع و تورات بود و مجرى آن جماعتى از علماى یهود بودند و حاکمان رومیو یونانى مداخلت در قوانین و احکام آنان نداشتند و سلطنت یهودا در معنى مستقل بود و مانند ممالک مشترک المنافع با روم و مصر پیوسته بودند، اما به این قناعت نداشتند و استقلال سیاسى کامل میخواستند و گاهى حاکم رومیاز حدّ خویش تجاوز میکرد و آنها را آزار میداد آرزوى نجات میکشیدند و این آرزو در خیالشان قوت گرفت و آیات کتب انبیا را حمل بر آن کردند.
کتاب راه سعادت ص 158-161
علامه میرزا ابوالحسن شعرانی